دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 60 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 28 |
مقاله بررسی موانع فرهنگی ارتقاء شغلی زنان در 28 صفحه ورد قابل ویرایش
چکیده
با وجود آنکه زنان نیمی از جمعیت فعال جهان را تشکیل می دهند، اما از آنها به طور مساوی در اداره امور سازمانها استفاده نمیشود. البته در سالهای اخیر حضور زنان در محیط کار چشمگیرتر شده است وروز به روز بر تعداد آنها افزوده میشود، اما میزان پیشرفت آنها در مشاغل سطوح بالا متناسب با تعداد آنها در سازمانها نیست. زنان در محیط کار با مسایلی نظیر تبعیض شغلی روبرو هستند و پیش داوری هایی که نسبت به آنها وجود دارد از نگرش های فرهنگی جامعه ناشی میشود. زنان یکی از سرمایه های مهم و پرارزش کشورهای جهان بویژه در کشورهای درحال توسعه هستند. رهبران سازمانها باید بدانند که برای پاسخ به بازار متغیر مشتریان و رقابت بینالمللی باید از استعداد زنان و مردان متخصص در همه سطوح استفاده کنند.
این مقاله مسایلی را در مورد اشتغال زنان در روند توسعه، فضای فرهنگی حاکم بر اشتغال زنان، موانع فرهنگی و نگرش موجود در اشتغال زنان را بیان کرده و همچنین پیشنهادهایی برای هموار شدن زمینه اشتغال زنان ارایه میدهد.
مقدمه
هرگز در تاریخ به اندازه امروز توافق در مورد اینکه مهمترین پیشتاز توسعه، مشارکت همه انسانهاست، وجود نداشته است و برای رسیدن به این نقطه راه درازی پیموده شده است. در این میان زنان چون مردان به عنوان منابع ارزشمند سازمانی در توسعه پیشرفت جامعه خود نقش تعیین کننده ای دارند. زنان ومردان به همراه هم قادرند تا جامعه و کشور را در مسیر رشد و توسعه قرار دهند و از نیروهای خود، به گونه ای هم افزا جامعه را بهره مند سازند. جوامعی که توانسته اند با تفکر راهبردی موفق به تدوین قوانینی برای بهره برداری از اندیشه های خلاق و قدرت سازندگی زنان بشوند و در واگذاری فرصت برای ابراز شایستگی و لیاقت به کلیه شهروندان اعم از زن و مرد، مساوات را رعایت کنند، بیش از سایر جوامع پیشرفت کردهاند. ( الوانی،ضرغامیفرد، 1380،2)
زنان نیمی از جمعیت فعال جهان را تشکیل می دهند . تخمین های آماری نشان می دهد که 60 درصد از افزایش نیروی کار در دهه آینده را زنان تشکیل خواهند داد. از سال 1970 تعداد زنان در مشاغل اجرایی، اداری و مدیریتی به طور چشمگیر افزایش یافته اما نسبت زنانی که در سطوح بالای شغلی به کار گرفته میشوند، هنوز پایین است.
در ایران نیز طبق سرشماری مرکز ایران در سال 1355، نرخ مشارکت زنان 9/13 درصد بوده است. این رقم در سال 1365 به 2/8 درصد کاهش یافته است و در سال 1375 به نرخ 1/9 درصد افزایش یافته است. زنان مدیر و کارمندان رده بالای سازمان در سال 1370 معادل 1533 نفر بودند که در سال 1375 به 41420 نفر رسیده است هر چند این رقم نشان دهنده افزایش تعداد زنان در پستهای مدیریتی است اما در مقایسه با تعداد شاغلان زن رقم ناچیزی است. ( جزئی ،1380، 70)
اشتغال زنان در روند توسعه:
درگزارش های توسعه انسانی سازمان ملل نوشته شده که زنان بهره وری بسیار کمی را از منافع توسعه داشتهاند. اگر چه نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل می دهند ولی سهم آنان در جمعیت فعال اقتصادی حدود سی درصد و در برخی از کشورهای بسیار کم تر از این رقم برآورد می شود و اضافه می کنند که در کشورهای در حال توسعه زنان فرصت های شغلی کمتری داشته و غالباً در بخش غیررسمی بدون هیچ گونه دستمزدی به کار مشغول هستند. زنان وقتی هم که در بخش رسمی شاغل می شوند دستمزد کمتری نسبت به مردان به آنان پرداخته می شود و امکان خود اشتغالی زنان نیز به دلیل عدم دسترسی به نهادهای مورد نیاز محدود است. آنان ساعت طولانی تری نسبت به مردان کار می کنند ولی نتیجه کارشان محاسبه نمی شود و در واقع زنان در آمارهای ملی کشورهای در حال توسعه گم شده اند( عبداللهی ،1381، 188)
در دو دهه اخیر تحولات چشمگیری در این مورد رخ داده است و کاهش نابرابری های جنسیتی جزء جدایی ناپذیر فرایند توسعه شده است و یکی از مهمترین تحولات، تغییر در دیدگاه حاکم نسبت به زنان در این فرایند میباشد.
تقریباً در سالهای پیش از 1975 در جهت کمک به جمعیت زنان، بیشتر مسایل رفاهی مطرح میگردید و تمامی تلاش ها در جهت فراهم نمودن امکاناتی برای تامین حمایت از طریق اجرای پروژه های کوچک و برآورده نمودن مهمترین نیازهای اساسی آنها بود. در سالهای اخیر این دیدگاه به نگرش جدیدتری متحول شده است. در این نگرش زن تنها دریافت کننده کمک ها نیست بلکه خود تولید کننده، مشارکت کننده و در عین حال برخوردار شونده از امکانات بدست آمده در فرایند توسعه نیز میباشند. (شادی طلب، 1381، 175)
فضای فرهنگی حاکم بر اشتغال زنان:
تجربیات چند دهه گذشته در کشورهای کم توسعه، ثابت کرده است که در فرآیند توسعه آمادگی فضای فرهنگی نه تنها برای پذیرش تغییرات برون زا ضروری است بلکه خود مهمترین عامل برای زمینه سازی تغییرات درون زا در همه بخش های اجتماعی و اقتصادی میباشد.
شاید در برخی از تغییرات بسیار سطحی و کوتاه مدت بتوان از عوامل فرهنگی چشم پوشی نمود ولی به طور یقین در چشم انداز بلندمدت و تحولات ریشه ای و همه جانبه در پایگاه اجتماعی- اقتصادی زنان، فضای فرهنگی حاکم بر اشتغال زنان نقش بسیار اساسی و زیربنایی دارد.
(شادی طلب، 1381،176)
بررسی ها و نظرسنجی های انجام شده توسط مرکز سنجش برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در سالهای 74-1372 از مردم تهران در خصوص اشتغال زنان نشان می دهد که 5/66 درصد معتقد بودند که مهمترین وظیفه زن خانه داری است. در خصوص وزیر شدن زنان 33 درصد پاسخ گویان کاملاً مخالف و یا مخالف و معتقد بودند که زنان به دلیل مشکلات و ویژگیهای خاص برای پست وزارت مناسب نیستند. در این میان، مردان بیش از زنان با وزیر شدن زنان مخالف بودند( مرکز سنجش برنامهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و نظرسنجی درباره اشتغال زنان 74-1372)
در مورد فواید اشتغال برای خود زنان و برای خانواده آنان یافته های تحقیقاتی نشان میدهد که مساله اقتصادی درتأمین بخشی از هزینههای خانواده، 81 درصد و استقلال مالی برای زنان 57 درصد بیشترین سهم راداشته است و نزدیک به 34 درصد به بهبود پایگاه اجتماعی خود در جامعه و 8 درصد به تاثیرآن در امور فرهنگی و اجتماعی خانواده اشاره داشتهاند.
و به طور خلاصه عامل اقتصادی در اشتغال زنان، واجد بیشترین اهمیت است ولی فرهنگ رایج و پذیرفته شده در جامعه نظرات خاصی نسبت به اشتغال زنان داشته و طبق پاسخهای ارایه شده براین باور است که در صورت عدم موافقت شوهر با کار زن، حتی در صورت تمایل زن به ادامه کار، او باید از کار خود چشمپوشی کند.( شادی طلب ،1381، 179)
موانع فرهنگی و نگرشی موجود در اشتغال زنان:
الف ) موانع فرهنگی:
یکی از موانع فرهنگی مهم که برای اولین بار توسط مجله وال استریت در سال 1986 مطرح شد اصطلاح سقف شیشه ای Glass ceiling است. این واژه برای توصیف موانع نامرئی ناشی از تعصب های مسئولان و سازمانها علیه زنان شکل گرفت. موانعی که در عمل زنان را از دستیابی به فرصتهای برابر استخدامی و حقوق و دستمزد باز میداشت. بنا به تعریف اداره کار ایالات متحده، سقف شیشهای حاکی از نگرشهای آمیخته به تعصبی است که زنان را از پیمودن به مدارج عالی در یک سازمان باز میدارد.
سقف شیشه ای نتیجه اسطوره ها و برداشتهای مشترک است. بعضی از این برداشتهای پذیرفته شده توسط عموم به شرح زیر است:
زنان توانایی کافی برای کار را ندارند.
مردان ویژگیهایی دارند که آنها را برای تصدی مقامهای رهبری مناسبتر میسازد.
زنان تجربه کافی برای پذیرفتن مقامات رهبری ندارند.
زنان قادر به انجام امور فنی و دشوار نیستند. (united Nation – women,1955,45)
در ایران نیز هر چند در برخورداری از فرصتهای برابر اشتغال در برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی تاکید شده است اما در عمل شاهد نگرشهای تبعیض آمیز و به تبع آن تصمیمگیریهای تبعیض آمیز نسبت به زنان شاغل هستیم. اصطلاح سقف شیشهای گر چه برای اولین بار در امریکا شکل گرفت ولی در شرایط کنونی این واقعیت قابل تفهیم به تمام موقعیتهایی است که زنان در عمل برای رسیدن به مشاغل سطوح بالا با آن روبرو هستند. مفروضاتی مانند اینکه زنان در شرایط بحرانی بسیار احساساتی تصمیم میگیرند و منطقی نیستند و .. مسایل کلیشهای هستند که از توجه عادلانه به شرایط احراز فردی جلوگیری کرده است. (جزنی،1380،71)
ب ) موانع نگرشی:
زنان مانند مردان در مورد مسیر شغلی شان جدی نیستند، و خانواده برای آنها در اولویت قرار دارد.
اگر یک زن در مقام در مقام ارشد شکست بخورد، پس نباید هیچ زنی را در مقام مشابه قرار داد.
سازمانها زنان را برای شکست خوردن نمیخواهند پس ریسک استخدام و ارتقای آنها را قبول نمیکنند. (منبع : اینترنت)
پیشنهادهایی برای هموار شدن زمینه اشتغال زنان:
1. شکستن سقف شیشهای : بهترین راه برای شکستن سقف شیشهای آموزش و شکستن چارچوب باورهای سنتی در رابطه با شغل های زنان و تقویت خودباوری زنان میباشد. سازمان بینالمللی کار، برای شکست سقف شیشهای توصیههایی ارایه کرده است که بعضی از آنها به شرح زیر میباشد:
آموزش، ایجاد شبکههای ارتباطی، اتخاذ سیاست های سازگار با مصالح خانوادگی، اصلاح قوانین استخدامی، پرداختهای مساوی برای مشاغل مشابه، افزایش آگاهی عمومی نسبت به نقش وسهم اقتصادی رو به رشد زنان( منبع اینترنت)
2. افزایش مشارکت زنان در جامعه از طریق تشکیل سازمانهای غیردولتی (NGO).
3. یکی از اقداماتی که هماکنون در دنیا برای فراهمآوردن زمینه مناسب برای فعالیت زنان مورد توجه قرار گرفته است بحث سازمان «دوستدار خانواده» Friendly organization است . ساختار این سازمانها به گونهای است که زنان شاغل بتوانند حافظ کیان خانواده خود نیز باشند.در نظر گرفتن امکاناتی چون ساعات کار شناور، محلهای کار غیرمتمرکز تهیه امکانات مهد کودک و .. از جمله تمهیداتی است که در این سازمانها پیشبینی میشود.
نتیجهگیری:
تعداد زنان در سالهای اخیر در محیط کار رو به افزایش است اما اشتغال زنان در جامعه ما هنوز با موانع فراوانی از جمله موانع فرهنگی و نگرشی رو به رو است.
و رسیدن به اهداف هر سازمان و در نهایت رسیدن به توسعه اقتصادی و اجتماعی هر کشوری ، در گروه استفاده بهینه از نیروی انسانی آن میباشد. سازمانها باید از زنان و مردان متخصص به دور از تعصبات فرهنگی، به شکل صحیحی استفاده کرده و سقف شیشه ای را از میان بر دارند. و اشتغال زنان نیازمند تغییر رفتار و نگرش هاست و هم زنان باید با اعتماد به نفس بیشتری در محیط جامعه وسازمان ظاهر شوند و روز به روز به توانمندی های خود بیفزایند.
منابع و ماخذ :
الوانی، مهدی. ضرغامی فرد، مژگان. “موفقیت زنان در کار راهه مدیریتی” ، نشریه مدیریت دولتی، شماره 54و53، 1380.
جزنی، نسرین. “سقف شیشهای مانع رشد زنان”، مجله تدبیر، شماره 95، 1380.
شادی طلب، ژاله. “ توسعه و چالشهای زنان ایران”، نشر قطره، 1381
مرکز سنجش برنامهای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و نظرسنجی درباره اشتغال زنان، 74-1372.
عبداللهی، مژگان. “سقف شیشه ای : مانع ارتقای شغلی زنان” فصلنامه مطالعات مدیریت، شماره 36-35، 1381.
http:// www.mnplan.stat. mn. Us/pdf/glass ceiling.pdf: The glass ceiling task force report.
united Nation-women: Loking Beyond. 2000,New york,1995.
Women’s International, Network News,1991.
دسته بندی | علوم سیاسی |
بازدید ها | 5 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 62 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 42 |
مقاله بررسی موانع ساختاری توسعه سیاسی در عربستان سعودی در 42 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب
عنوان صفحه
طرح مسئله (مقدمه)............................................................................................... 1
فرضیه تحقیق........................................................................................................ 2
سؤال اصلی........................................................................................................... 2
سؤال فرعی........................................................................................................... 2
هدف تحقیق............................................................................................................ 3
موانع و مشکلات تحقیق......................................................................................... 3
سازماندهی تحقیق................................................................................................. 3
روش تحقیق........................................................................................................... 4
اهمیت تحقیق.......................................................................................................... 4
فصل اول- کلیات................................................................................................... 5
دیدگاههای نظری در مورد موانع ساختاری توسعة سیاسی................................ 5
مفهوم توسعة سیاسی........................................................................................... 5
شاخصهای توسعة سیاسی................................................................................... 9
رهبران سیاسی...................................................................................................... 9
منافع ملی و اصل پاسخگویی................................................................................. 10
حاکمیت قانون........................................................................................................ 11
مشارکت سیاسی................................................................................................... 11
دگرگونی در ساختار اجتماعی............................................................................... 13
رابطة دین و توسعة سیاسی.................................................................................. 13
سطوح سه گانة موانع توسعة سیاسی................................................................... 14
الف- موانع ساختاری سیاسی............................................................................... 14
ب- ساخت اجتماعی به عنوان مانع توسعة سیاسی.............................................. 14
ج- موانع خارجی یا بین المللی توسعة سیاسی...................................................... 14
فصل دوم- موانع اجتماعی یا بین المللی توسعة سیاسی در عربستان سعودی... 15
الف- موانع اجتماعی (بررسی نقش وهابیت در عدم توسعة سیاسی عربستان)... 15
ماهیت درونی وهابیت............................................................................................ 16
جریانهای مختلف وهابی در عربستان................................................................... 18
ضعف در آگاهیهای سیاسی.................................................................................. 21
زن در عربستان سعودی...................................................................................... 23
نقش مطبوعات در عربستان سعودی.................................................................... 24
طبقة متوسط.......................................................................................................... 25
موانع خارجی یا بین المللی.................................................................................... 26
فصل سوم- ساخت حکومت به عنوان مانع توسعة سیاسی................................. 27
ساختار قدرت سیاسی در عربستان...................................................................... 27
سیستم حکومتی..................................................................................................... 28
الف- جناحهای موجود در رأس قدرت................................................................. 28
سدریها.................................................................................................................. 28
جناح رقیب............................................................................................................. 29
جناح سوم- جناح آل فیصل................................................................................... 29
ب- مذهب وهابیت به عنوان ابزار......................................................................... 29
ج- نفت- رکن اساسی ساختار سیاسی عربستان.................................................. 32
د- نیروهای مسلح................................................................................................. 32
نتیجه گیری............................................................................................................ 34
منابع و مأخذ......................................................................................................... 37
طرح مسئله (مقدمه):
جامعة توسعه یافته، جامعه ای است که در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، تکنولوژی و سیاسی دچار تحول و دگرگونی شده است. در حوزة سیاسی جامعة نوساز و توسعه یافته دارای ویژگیهای خاصی از جمله تغییر فرهنگ سیاسی مردم و دگرگونی روابط مبتنی بر قدرت، تغییر ساختارها و پیدایش نهادهای اجتماعی، سیاسی جدید و تغییر در بنیانها و سیستم حقوقی روبه روست. توفیق در امر توسعه موجب تمایز کشورها از یکدیگر با عناوینی چون کشورهای توسعه یافته یا پیشرفته و کشورهای توسعه نیافته یا عقب مانده میشود. اکثر کشورهای توسعه نیافته به ضرورت توسعة سیاسی پی برده اند. چرا که تحولات عمومی جهان، دگرگونیهای اقتصادی- اجتماعی، شهری شدن، گسترش و پیچیدگی ارتباطات در جهان امروزی و افزایش سطح سواد و فرهنگ جوامع و … جملگی عامل رشد و آگاهی سیاسی مردم شده و تقاضا برای مشارکت سیاسی را افزایش می دهند. در صورتیکه ساختارهای سیاسی جوامع همگام با افزایش رشد و آگاهی سیاسی به بسط و افزایش امکانات پاسخگویی نپردازند، ثبات سیاسی جوامع به مخاطره می افتد. اگر بین تحولات اقتصادی، اجتماعی با تحولات سیاسی هماهنگی و همگامی وجود نداشته باشد، تضاد و تعارض شدیدی در جوامع ایجاد میشود که میتواند موجبات فروپاشی نظامهای سیاسی را فراهم نماید. از این رو اکثر کشورها، با ساختارهای سیاسی سنتی به ضرورت ایجاد توسعه و نوسازی سیاسی ولو به ظاهر پی برده و درصدد ایجاد تغییرات سیاسی برآمده اند. زیرا توسعة سیاسی وضعیتی است که در آن یک نظام سیاسی با اتخاذ سیاستهای روشن و کارشناسانه و ایجاد نهادهای مؤثر برای پاسخگویی به نیازهای جامعه ظرفیت سیاسی خود را افزایش بدهد. در چنین نظامی مشارکت افراد، انفکاک ساختاری و حاکمیت قانون دیده میشود و دموکراسی شیوة رسوم حکومتی آن جامعه بوده است. در پادشاهی عربستان سعودی خصوصاً در چند سالة اخیر یک سلسله رفرمها و تحولات جدید در جهت تجدیدبنای ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دیده میشود. اقدامات و اصلاحات مزبور قاعدتاً می بایست تغییر ساختارها و ثبات سیاسی عربستان از شکل سنتی به فرهنگی مدرن را منجر و باعث توسعة سیاسی عربستان شود اما در واقع چنین نشده است.
فرضیة تحقیق:
ساخت سیاسی عربستان و روابط مبتنی بر قدرت هیأت حاکمه در عربستان مانع اصلی توسعة سیاسی بوده است. چرا که ساختار سیاسی عربستان سنتی میباشد. بنابراین کلیة اقدامات و اصلاحات انجام شده قاعدتاً می بایست با نگرش سنتی توأم باشد نه اصلاحاتی عمیق و بنیانی.
سؤال اصلی:
موانع ساختاری توسعة سیاسی در عربستان سعودی کدامند؟
سؤالات فرعی:
1- توسعة سیاسی چیست؟
2- نقش عوامل اجتماعی و بین المللی در عدم توسعه سیاسی عربستان چیست؟
3- نقش حکومت در این راستا چه می باشد؟
هدف تحقیق:
این پژوهش میخواهد نشان دهد که باورهای سنتی (اندیشه ها و فرهنگ سنت گرایانه) چگونه میتواند مانع توسعة سیاسی گردد.
موانع و مشکلات تحقیق:
عدم وجود منابع تخصصی کافی و موردنیاز در کتابخانه ها در خصوص ساختار سیاسی عربستان سعودی و به روز نبودن، علمی نبودن و عدم جامعیت آنها.
سازماندهی تحقیق:
در فصل اول به تعریف توسعة سیاسی، شاخصهای توسعه و برداشتهای مختلفی که از مفهوم آنان وجود دارد پرداخته و سپس موانع سه گانه در توسعة سیاسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
فصل دوم به بررسی موانع موجود در راه توسعة سیاسی عربستان که مربوط به جامعة مدنی است، می پردازد. در این فصل ابتدا موانع اجتماعی نظیر: وهابیت، فرهنگ سیاسی زنان در عربستان، مطبوعات، طبقة متوسط عربستان مورد بررسی قرار میگیرد. و در قسمت دوم همین فصل به موانع خارجی یا بین المللی توسعة سیاسی عربستان پرداخته خواهد شد.
در فصل سوم حکومت به عنوان مانع توسعة سیاسی فرض شده است. در این قسمت بررسی ساخت قدرت در عربستان سعودی، ابزارها و شیوه های اعمال قدرت، بررسی ایدئولوژی وهابیت به عنوان ابزار و نفت مهمترین ستونی که بنیان نظام آل سعود بر آن استوار است مورد بحث قرار میگیرد. در قسمت بعدی همین فصل روند اصلاحات سیاسی در عربستان بررسی خواهد شد در این رابطه حوزة جامعه و محیط بین المللی و حکومت به عنوان اصلی ترین مانع توسعة سیاسی مطرح میشود. و در بخش پایانی به ارائه نتیجة نهایی از بحث و تطابق مباحث تئوریک با مباحث تاریخی و عملی خواهیم پرداخت.
روش تحقیق:
روش جمع آوری اطلاعات این پژوهش منابع کتابخانه ای میباشد.
اهمیت تحقیق:
این پژوهش میخواهد نشان دهد که چه عواملی مانع توسعه سیاسی است و چگونه میتوان به توسعة سیاسی رسید.
ضعف در آگاهیهای سیاسی:
فرهنگ سیاسی هرملتی آینهای، از اندیشهها و باورهای آن ملت است که به طرق مختلف نسل به نسل منتقل میگردد و در بستر خود نگرشی به ساختارها و نهادهای مختلف را حفظ یا دستخوش تحول میگرداند.برای مشارکت سیاسی احتیاج به آگاهیسیاسی وجود دارد و آگاهیسیاسی خود قسمتی از فرهنگسیاسی است. فرهنگسیاسی مجموعهای از نگرشها و طرز برخوردهای کم و بیش ثابت دربارة قدرت و سیاست است واز این رو محتوای فرهنگ سیاسی ممکن است مساعد یا نامساعد به حال توسعة سیاسی باشد.[1]
در دیدگاه اعراب عربستان آنچه در درجة اول حائز اهمیت است مفهوم قدرت است، نه عدالت. عدالت از دیدگاه آنان تا بدانجا مورد توجه است که در خدمت قدرت و افتخار باشد. آنها به اجرای ظاهری حدود واحکام تا بدانجا که مانع از تجاوز به فسق و فجور گردد می اندیشند و مهم نیست که این کار چگونه و به چه قیمتی و به دست چه کسی صورت گیرد. به عبارتی، مهم آن است که در جامعه سخن از اسلام باشد و ظواهر اسلام در جامعه رعایت شود و رنگ اسلامیت داشته باشد، حالا اگر دارندگان قدرت، خود ظالم، فاسق و سرسپرده باشند و حضورشان موجب دخالت و تسلط بیگانگان گردد اهمیتی ندارد.[2] ویژگی به منحصر به فرد مردم عربستان آن است که تا زمانی که یک عالم مذهبی در مقام و منصب خود باقی است، سخنانش هر چند که در مخالفت با وضع موجود باشد مورد تقدیر و تحسین مردم است. اما به محض آنکه از مقام و منصب خود برکنار میشود، همه ارزشهای خود را از دست میدهد و مردم دیگر کوچکترین اعتنایی به او و سخنانش ندارند. جهل و بی سوادی عمومی و فقدان نهادهای سیاسی فعال و مردمی در عربستان باعث شده است که حکام این کشور با استفاده از سنتهای قبیله ای و غیره ای مملکت را اداره کنند و مردم هم با نوعی اطاعت دینی از تصمیمات سردمداران رژیم پیروی نمایند. بنابراین فرهنگ سیاسی عامة مردم عربستان، فرهنگ اطاعت از حاکم است، که این فرهنگ ناشی از عدم آگاهی سیاسی مردم است. و طبیعی است که در فرهنگ سیاسی حاکمان مردم نقشی جز اطاعت از اوامر را ندارند و از مشارکت سیاسی مردم در انتخاب یا تعویض حاکمان اثری دیده نمیشود. به نظر می رسد گروههایی که می خواهند تغییراتی را در عربستان به وجود آورند، در صورتی قادر خواهند بود مبارزة اصولی و پیگیر را علیه رژیم عربستان سعودی سازماندهی کنند که نخست در باورهای غلط وهابی ها مطبوعات می باشد. به عنوان مثال پس از مطبوعات وابسته به رژیم به نام المسلمون عنوان کرده بود که قیام علیه حاکم فاسق، حتی زمامداری که مرتکب زنا و شرابخوری میگردد و اصول دیگران را غصب می کند و خون دیگران را به ناحق می ریزد، حرام است! چون مدعی است که صحابه پیامبر هم بر آن تأکید کردهاند.
زن در عربستان سعودی:
رفتار با زنان در کشور عربستان به گونهای است که شاید هیچیک از کشورهای در حال توسعه جهان نمونة آن یافت نشود. فاصلة ارزشی میان زن و مرد در این کشور آنقدر زیاد است که زنان هیچگاه نمیتوانند آزادیها و ارزشهایی که جامعة عربستان سعودی برای مردها قائل است برای خود تصور کنند. آنان که نیمی از جمعیت فعال عربستان را تشکیل میدهند از کارکردن محرومند.1 آنان بیشتر به شغل معلمی و پرستاری در بیمارستانها اشتغال دارند. حق رانندگی ندارند. بدون اجازة کتبی از همسر خود حق ندارند در بیرون از خانه ظاهر شوند و یا به خارج سفر کنند. در عربستان سرنوشت زنان کاملاً در دست مردان است و تولد و مرگ یک زن هیچکدام به طور قانونی ثبت نمیشود. طبق فتوای علمای وهابی در مورد مسائل عمومی جامعة عربستان نباید با زنان مشورتی کرد اما مشورت با زنان در امور زنان اشکالی ندارد.
نقش مطبوعات در عربستان:
مطبوعات و رسانههای گروهی این کشور زیر نظر کامل دولت هستند و رادیو و تلوزیون به جز اخبار همساز رژیم چیز دیگری ندارد. روزنامهها و مجلات و نشریات از نظر فکری و مقالات منتشره توسط نویسندگان به وسیله دولت تغذیه میشوند ودولت عربستان خطمشی آنان را مشخص می سازد. آزادی قلم به معنای درج واقعیتهای موجود در سطح منطقهای، جهانی وجود ندارد، موضعگیری روزنامهها و نشریات در مورد مسائل داخلی، منطقهای و جهانی به موضع دیگری دولت عربستان بستگی دارد.[3] آزادی عقیده و گفتار وجود ندارد، کتابها، روزنامهها در اخبار آزاد ممنوع هستند مگر آنکه از سعودیها تمجید نمایند یا در راستای منافع حکومتی قرار داشته باشند. نقش اساسی رسانهها، خصوصاً مطبوعات دادن آگاهی سیاسی به مردم است. در حالیکه در عربستان مطبوعات و رسانهها در جهت عکس مورد فوق عمل میکنند. و در واقع میتوان گفت که یکی از دلایل ضعف فرهنگ مشارکت، عدم آگاهی سیاسی به دلیل همین نقش رژیم میباشد. رژیم آل سعود همانند علمای ذهابی معتقد است که اسلام زن را محدود و مقید کرده است. زن حق زندگی سیاسی ندارد. و بایستی از صحنة فرهنگ و جامعة عربستان سعودی دورنگاه داشته شود. با بررسی موارد فوق استنباط میشود که زنان عربستان به وسیله حکومت سعودی و علمای وهابی شدیداً در انزوا قرار گرفته واز هرگونه مشارکت سیاسی محرومند.
طبقة متوسط:
تقسیم جامعه به طبقات و قشرها یکی از ویژگیهای بارز و تقریباً عمومی ساختار اجتماعی است که همواره توجه نظریه پردازان را جلب کرده است. توسعة سیاسی جز مشارکت گروههای اجتماعی در صحنة سیاسی میسر نخواهد شد. طبقه متوسط در بحث توسعة سیاسی دموکراتیک از جایگاه ویژهای برخوردار است. رشد طبقات متوسط جدید، شامل کارکنان اداری، ناظران، مدیران، دانشمندان سیاسی و (خدمات مربوط به رفاه اجتماعی، تفریحات و فعالیتهای فراغتی) ناشی از توسعه اقتصادی میباشد.[4] حکام سعودی با پشتوانة دلارهای نفتی درصد برآمدند افرادها را که دارای همان فرهنگ سنتی و قبیلهای بودند، تشویق به فراگیری مهارتها و دانشهای نوین غربی بنمایانند. این طبقه که «طبقة متوسط جدید» نام دارد و اکنون وارد بازار کار شده و حتی پستهای حساس رانیز در نظام سیاسی حاکم بر عهده گرفتهاند.
دسته بندی | معماری |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 1121 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 54 |
بررسی معماری ایلام قدیم دارای 54 صفحه با فرمت ورد وقابل ویرایش
تا پیش از آمدن مادها و پارسها تا حدود یک هزار سال پیش از میلاد ، تاریخ سرزمین ایران به تقریب منحصر به تاریخ ایلام بوده است.
تنها اطلاع ما از معماری (به ویژه شکل معابد) از نقش مهرهایی است که از دوران اولیه ی ایلام به جای مانده و آن یک نقش برجسته مربوط به نینوا در آشوری متاخر است در این نقش برجسته معبدی به صورت یک بنای مربع مستطیل بلند بر یک شالوده ی ایوان دار نشان داده شده، نمای جلوی دارای روزنه هایی بوده است. در قسمت پشت ممکن است پله هایی برای دسترسی به معبد وجود داشته است. در نمای آن دو چهار چوب در بلند دیده می شود که در سمت چپی را یک پرده ی نی ایی آنرا از نور آفتاب محافظت می کند. احتمالاً مدخل ورودی بوده است و در سمت راست شاید نمایی از یک در بوده است جالبترین ویژگی معماری این معبد سه شاخ بزرگ است که در دو طرف دیوارهای معبد نصب شده است و این ما را به یکی از عجایب ساختمان معابد ایلامی متوجه می سازد.
زیگورات چغارنبیل
آثار باستانی چغازنبیل در دشت خوزستان و در فاصله حدود سی کیلومتر در جنوب شرقی شهر شوش در کرانه ی غربی رودخانه دز واقع شده است این آثار شامل زیگورات یا معبد عقلیمی است که به وسیله ی او نقاش گال پادشاه مقتدر ایلامی برای خدای اینشوشیناک در حدود 1265 ق.م ساخته شده است.
زیگورات چغازنبیل کهن ترین اثر معماری ایرانی می باشد که دارای ابعاد و خصوصیات خیره کننده است و با اهرام مصر برابری می کند.
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 4 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 42 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 50 |
مقاله بررسی منطقه جنوب آسیا در 50 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه
فصل اول: معرفی منطقه جنوب آسیا
مسائل و منازعات منطقهآی
فصل دوم: پاکستان
1- ویژگیهای پاکستان
الف: جغرافیای طبیعی و انسانی پاکستان
ب: جغرافیای سیاسی پاکستان
ج: جغرافیای اقتصادی پاکستان
2- حکومت و سیاست در پاکستان
3- روابط پاکستان با جمهوری اسلامی ایران
4- منازعات هند و پاکستان
الف: علل منازعه دو کشور و جایگاه کشمیر در آن
ب: صفآرایی هند و پاکستان
ج: علل اتمی شدن هند و پاکستان
فصل دوم: هند
1- ویژگیهای هند
الف: جغرافیای طبیعی و انسانی
ب: جغرافیای سیاسی
ج: جغرافیای اقتصادی
1- نظام اقتصادی
2- بخشهای مختلف اقتصادی
2- حکومت و سیاست در هند
3- روند اتمی شدن هند
4- سیاست خارجی هند
5- روابط با جمهوری اسلامی ایران
6- همکاریهای نفت و گاز پتروشیمی ایران و هند
فصل چهارم: همکاریهای منطقهای در جنوب آسیا
1- اتحادیه همکاریهای منطقهای جنوب آسیا (سارک)
2- جنوب آسیا و نظام بینالملل
الف: چین
ب: روسیه
ج: آمریکا
فهرست منابع
مقدمه
از بعد دیرینهشناسی پیشینه منطقهگرایی به سالهای دهة 1960 و 1970 بر میگردد که توجه دانشمندان را به خود جلب کرد. اوج روی آوری به منطقهگرایی در دهه 1980 و به خصوص در زمینه اقتصادی میباشد که با فروپاشی شوروی این روند از سرعت بیشری برخوردار گردیده و کشورها سعی در حل مشکلات و مسائل خود در چارچوب مناطق جغرافیایی مینمایند. از همین روی منطقه جنوب آسیا به عنوان یکی از مناطق مهمی که در چارچوب نظام بینالملل با توجه به ویژگیهای استراتژیکی و جمعیتی که دارد از اهمیت زیادی برخودار گردد.
در این پژوهش ما سعی در شناخت و بررسی ویژگیهای این منطقه خواهیم نمود و به لحاظ اهمیت دو کشور هند و پاکستان، این دو را مورد بررسی قرار میدهیم.
تحقیق حاضر از چهارفصل تشکیل گردیدهاست که در فصل اول به معرفی منطقه جنوب آسیا پرداخته میشود. در فصل دوم به معرفی کشور پاکستان پرداخته و ویژگیهای آن از نظر جغرافیای طبیعی، انسانی، سیاسی، اقتصادی، مورد بررسی قرار میگیرد، سپس سیاست و حکومت در پاکستان و روابط خارجی آن با جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار میگیرد و به منازعات هند و پاکستان در انتهای این فصل پرداخته خواهد شد. در فصل سوم به معرفی کشور هندوستان پرداخته میشود و جغرافیای طبیعی، انسانی، سیاسی و اقتصادی آن مورد بررسی قرار میگیرد، سپس بحث سیاست و حکومت در هند، روند اتمیشدن هند و سیاست خارجی و روابط ایران و هند مورد بررسی قرار میگیرد. در فصل چهارم به مسئله همکاری در منطقه جنوب آسیا پرداخته میشود و عوامل واگرایی و همگرایی در اتحادیه همکاریهای جنوب آسیا (سارک) مورد بررسی قرار میگیرد و سپس به بحث جنوب آسیا و نظام بینالملل پرداخته میشود و روابط این منطقه با چین، روسیه و آمریکا مورد بررسی قرار میگیرد.
فصل اول: معرفی منطقه جنوب آسیا
منطقه جنوب آسیا شامل کشورهای پاکستان، هند بنگلادش، سریلانکا، نپال، بوتان و مالدیو است. خرده سیستم جنوب آسیا نزدیک به 3/3 درصد خشکیهای جهان را به همراه دارد. در میان کشورهای جنوب آسیا بوتان و نپال محصور در خشکی و سریلانکا و مالدیو جزیره هستند. مهمترین منابع طبیعی منطقه رودخانههای پرآب آن میباشد که به کشاورزی منطقه کمک فراوانی میکند ولی عدم استفاده صحیح از آنها و سیلهای فراوان در طول سال موجب شده که این منبع طبیعی خسارتهایی را همراه داشته باشد.(1) از جمله منابع مهم درآمد ارزش منطقه منابع ماهیگیری و نیز محصولات کشاورزی بخصوص جای و برنج است. به دلیل جمعیت زیاد منطقه جنوب آسیا نیروی انسانی نیز یکی از منابع اصلی درآمد ارزی برای این کشورها است.
مساحت و جمعیت کشورهای منطقه عبارتند از: پاکستان 943/803 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/150 نفر هند با 263/287/3 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/100/1 نفر، بنگلادش با 998/143 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/120 نفر، نپال 800/140 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/23، بوتان 620/46 کیلومتر و 000/000/2 نفر جمعیت آن، سریلانکا با 610/65 کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود 000/000/18 نفر و بالاخره مالدیو 298 کیلومربع و جمعیتی در حد 000/330 نفر، که مساحت جنوب آسیا تقریباً 532/488/4 کیلومتر مربع و جمعیتی بالغ بر 000/000/500/1 نفر است.
جنوب آسیا از حیث نژادی دو نژاد سفید پوست و سیاه پوست را در بر میگیرد. نژاد سفید سفید به دو دسته اسلاوها و آریاییها تقسیم می شود. مردم جنوب آسیا از نژاد آریاییها هستند. نژاد سیاه پوست که به آنها دراویدی میگویند به نسبت دو نژاد سفید پوست و زرد پوست کمتر هستند و تنها در جزیره سیلان و جنوب هند زندگی میکنند.(2)
از کشورهای منطقه گاهی تحت عنوان بازیگران جهان سوم یاد میکنند و گاه از دو قدرت هستهای هند و پاکستان به عنوان دو قدرت مونیک منطقه دیگر بازیگران تحتالشعاع سیاستهای آنها خواهد بود نام برده میشود. فضای حاکم بر محیط منطقه بگونهای است که کشورهای منطقهای بیثباتی و ناامنی حاصل از گسترش تروریسم، تسلیحات واهمه دارند چرا که هزینههای زیادی را به جهت فضای سرد صرف امور دفاعی کردند که خود امر گسترش دهنده هرچه بیشتر فقر و نداری در جنوب آسیا است.
درگیر شدن پاکستان در سر جنگ در سالهای 48-1947، 1965، 1971 و احتمال بروز جنگ در سالهای 1984، 1987، 1990، 1999 و 2001 مؤید بیثباتی این منطقه و داشتن آثار منفی بر صلح و امنیت جهانی است. (3)
هندوستان در شکلدهی جنبش عدم تعهد و پاکستان در شکلدهی سازمان آر. سی. دی نقش داشتند.
در پایان قرن بیستم آزمایشا هستهای هند و پاکستان کشورهای 8- G را وادار به اعمال تحریمهای اقتصادی علیه این دو کشور کردند اما تمام محاسبات استراتژیک و ارزیابیهای متعارف سیاسی در مورد منطقه به هم ریخت و محیط امنیتی جدیدی بوجود آمد که این منطقه را به خطرناک ترین محل در جهان تبدیل ساخت.(4)
مسائل و منازعات منطقهای
مهمترین مسئله در روابط دو قدرت کلیدی منطقه یعنی هند و پاکستان مسئله کشمیر است. این سرزمین که بین هند و پاکستان و چین و افغانستان قرار دارد پس از استقلال هند و جدایی پاکستان همواره مورد منازعه این دو کشور بودهاست. کشمیر پس از فروپاشی شوروی مورد توجه آمریکا هم واقع شدهاست. زیرا هم از نظر اقتصادی و هم از نظر استراتژیک دارای اهمیت خاصی است چرا که هم با هند، پاکستان، چین و افغانستان هم مرز است و هم دروازه آسیای مرکزی و ماوراء آن محسوب میشود.(5) منطقه دیگری که بین هند و چین حایل است و از موقعیت استراتژیک بهره میبرد منطقه ایجاد کردهاست عمدتاً شامل فقدان توسعه انسانی، فقدان نهادینگی ملتسازی و عدم امنیت ملی به جهت تمایز دکترینهای نظامی است.
دستیابی هند و پاکستان به تکنولوژی هستهای و بویژه سلاحهای اتمی باعث شده که حفظ صلح در این منطقه اهمیت بیابد و اکنون دو کشور با تکیه بر بازدارندگی هستهای که محور حفظ امنیت میان هند و پاکستان است به همزیستی هستهای تن در دادهاند. بیش از چهل درصد فقرای جهان در جنوب آسیا زندگی میکنند که قسمت اعظم آنها در هند و پاکستان سکونت دارند.
پینوشتهای فصل اول:
1- فریبا فرزیننیا، کتاب سبز پاکستا، (تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1376) صص 4-3
1- سمیه قنبری، سارک و همگرایی در جنوب آسیا، (پایاننامه کارشناسی ارشد مطالعات منطقهای، دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکزی، دانشکده علوم سیاسی، 1383) صص 21-20
2- فرزیننیا، پیشین، صص 179-177
3- همان، ص 178
حسین ابراهیمخانی، هند و پاکستان و کشمیر (پایاننامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی، دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکزی، دانشکده علومسیاسی، 1375) صص 33-32
فصل دوم: پاکستان
1- ویژگیهای پاکستان
الف: جغرافیایی طبیعی و انسانی پاکستان
آب و هوای آن صحرایی، موسمی، نیمه صحرایی و کوهستانی است که بیشتر مناطق آن برای کشاورزی مناسب نیست. (1) 74 درصد مردم بیسواد هستند، 30 درصد جمعیت آن زیر خط فقر زندگی میکنند و 46 درصد جمعیت آن زیر 15 سال هستند. هر سال 60 هزار پاکستانی از این کشور مهاجرت میکنند. در این کشور 4 گروه عمدی نژادی وجود دارند:
پنجابی، سندمی، بلوچی و پشتو که به لحاظ دین مشترک اسلام گرد هم آمدهاند. 95 درصد مردم این کشور مسلمان (تشیع و تسنن) هستند که بیشتر درگیریهای داخلی پاکستان پیرامون همین اختلافات مذهبی است. (2)
زبان رسمی کشور پاکستان اردو و انگلیسی است هرچند زبانهای پنجابی، بلوچی و پشتو نیز وجود دارد. (3)
منابع طبیعی کشور عبارتند از: برنج، گندم، شکر، پنبه، ذرت و منابع معدنی آن هم شامل ذغال سنگ، گاز طبیعی، نفت خام، سنگ مرمر، سنگ آهن، منگنز، خاکرس، چینی، کرومیت و سلفون میباشند.
اکثر مردم کشاورز هستند و بیشترین محصول آن برنج است. (4)
ب: جغرافیای سیاسی پاکستان
این کشور راهی برای دستیابی کشورای تازه استقلال یافته به دریای آزاد است. از تنگه هرمز خیلی دور نبوده و پایگاههاس هوایی و دریایی آن در سواحل دریای عرب و دریای عمان میتواند نقش مهمی در منطقه داشته باشد به علت دارا بودن انبوه جمعیت مسلمان و وجود جریانهای افراطی مذهبی میتواند کانون بنیادگرایی اسلامی و اشاعه آن به دیگر نقاط اسلامی باشد و لذا توجه کشورهای مسلمان بسیاری را به خود جلب کردهاست.(5)
بافت اجتماعی و ساختار سیاسی در پاکستان آن چنان بحران زدهاست که چیزی به جز بیثباتی مزمن و مداوم را نشان نمیدهد. انتخابات پارلمان 342 نفری پاکستان نشان میدهد که هیچ حزبی قادر به تشکیل یک اکثریت ساده نمیباشد. برخلاف ناتوانی احزاب سنتی و عرفی، گروهها و احزاب دارای گرایش اسلامی توانستهاند موقعیت را محکم و استوار سازند. ناتوانی ساختاری و ارزشی احزابی که در طی سی سال گذشته در قلمرو سیاست پاکستان تعیین کننده بودهاند و افزایش قدرت احزاب و گروههایی که هویت ارزشی آنان وجه مشخصه فعالیتهایشان میباشد، در فضایی به وقوع پیوسته است که ارتش نقش وسیعتری را نسبت به گذشته دارا میباشد. (6)
فصل سوم: هند
1- ویژگیهای هند
الف: جغرافیای طبیعی و انسانی
کشور هند با وسعتی معادل 3287263 کیلومتر مربع، بزرگترین کشور منطقه و هفتمین کشور بزرگ دنیا میباشد. از شمال به بلندترین کوههای هیمالیا، از جنوب به اقیانوس هند منتهی میشود و دریای عرب و خلیج بنگال در غرب و شرق آن قرار دارند. همسایگانش چین، بوتان، نپال در شمال، پاکستان در شمال غربی، میانمار در شمالشرق و بنگلادش که تمامی خاک آن به استثنای بخش کوچکی که در همسایگی میانمار قرار دارد بوسیله سرزمین هند محاصره شدهاست میباشند. طول مرزهای خاکی آن 12700 کیلومتر و طول سواحل هند 7517 کیلومتر میباشد این کشور دارای 1256 جزیره است.(1)
هند در یک منطقه استوایی واقع شدهاست میتوان آن را به چهار بخش جغرافیایی تقسیم کرد. ناحیه کوهستانی و فلاتهای مرتفع شمالی، جلگههای رود گنگ و سند در شرق و غرب، فلاتهای شبه جزیره در جنوب و ناحیه بیابانی غربی. بلندترین قله کشور هند «کانچنجونگا» 8586 متر ارتفاع دارد. شبه قاره هند به دلیل وسعت و همجواری با آبهای اطراف از آب و هوای متنوعی برخوردار است که شامل استوایی، سردسیری، مرطوب و پرباران، خشک بیابانی و سبز جنگلی است. ریزش باران در مناطق مختلف بین 10 تا بیش از 200 سانتیمتر سالانه در نوسان است. به دلیل همجواری با خط استوا و وزش بادها موسمی، آب و هوای این کشور در اکثر مواقع سال گرم است. حدود 20 درصد از مساحت هند را پوشش جنگلی قرار داده، که وسعت جنگلهای این کشور را به 75 میلیون هکتار رسانده است. (2)
مهمترین رودخانههای کشور؛ رودخانه مقدس گنگ با 2995 کیلومتر طول، براهماپوترا 2987 کیلومتر، گودآوری 1450 کیلومتر و کریشنا 1300 کیلومتر طول میباشد. بیش از 52درصد از مساحت هند را زمینهای کشاورزی تشکیل میدهد. (3)
هند از نظر تقسیمات کشوری دارای 28 ایالت و 7 فرمانداری (منطقه متحد) است. ساختار سیاسی هر ایالت از لحاظ سیستم حکومتی شباهت نزدیکی با حکومت مرکزی دارد. فرماندار که رئیس قوهمجریه نیز هست از طرف رئیسجمهور و به مدت 5 سال انتخاب میشود. شورای وزرا که سروزیر در رأس آن است به طور جمعی در برابر مجلس قانونگذاری ایالتی مسئول هستند. هر ایالات به نوبه خود دارای یک مجلس است که به آن پارلمان ایالتی میگویند، همچنین هر ایالت دارا یک دادگاه عالی است. ایالات جزء در موارد دفاع ملی، روابط خارجی، انتشار و گردش پول، ضرب سکه و حمل و نقل سراسرس از اخیارات داخلی برخودارند. (4)
جمعیت هند حدود 000/000/100/1 نفر است که پس از چین پرجمعیتترین کشور جهان است. نرخ رشد جمعیت در سال 2000 به 93/1 درصد و تراکم جمعیت به 342 نفر در هر کیلومتر مربع رسیده است. نرخ امید به زندگی در مردان 61 سال و در زنان 59 سال است. نرخ با سوادی 65% جمعیت است. (5)
گروههای نژادی هند را به سه دسته تقسیم میکنند. هند و آریایی با 72 درصد از جمعیت در شمال و مرکز، دراویدیها با 25 درضد از جمعیت در ایالات جنوبی که به ساکنان اصلی شبه قاره هند قبل از هجوم آریاییها گفته میشود و مغول و دیگران 3 درصد، در هندوستان زبان عامل مهمتری نسبت به نژاد میباشد و تفاوتهای اقدام از زبان و دین آنان مشخص میشود. دین و مذهب در هند یک نیروی محرک جدایی و در عین حال همبستگی است. خشونتهای فرقهای میان مسلمانان و هندوها هرازگاهی درشبه قاره رخ میدهد. تخریب مسجد بابری به دست هندوهای افراطی در 1992 در شهرک ایودا حاصل همین اختلافات بود. (6)
این کشور دارای تنوع زبانی فراوانی است. پانزده زبان محلی رسمی قومی به رسمیت شناخته شدهاست. زبان رسمی این کشور هندی است و انگلیس نیز رابط بین دولتهای ایالتی (غیرهندی زبان) با یکدیگر و دولت مرکزی است. هند دومین کشور انگلیسی زبان در جهان است.
امروزه بیش از 80 درصد از جمعیت هند پیر و آیین هندو هستند. 12درصد مسلمان، 6/2 درصد مسیحی و 2 درصد سیک و بودایی هستند که علیرغم آزادی این مذاهب درگیریهایی بین آنها وجود دارد. به دلیل دارابودن تنوع فرهنگی و سابقه تمدن که جاذبه زیادی برای توریستها دارد، صنعت تروریسم نقش مهمی در ارزآوری کشور دارد. همچنین صنعت فیلمسازی نیز نقش به سزایی در کسب درآمد ایفا میکند.
ب: جغرافیای سیاسی
هند با توجه به وسعت استراتژیک مهمی دارد. موقعیت هند به لحاظ دسترس به آبهای آزاد و طول سواحل، قرارگرفتن در مسیر راههای تجاری آسیای دور و جنوبشرقی به کانال سوئز و تامین مسیر انتقال انرژی از کشورهای حوزه خلیج فارس به ژاپن و کشورهای جنوب آسیای شرقی اهمیت ویژهای یافتهاست. مجاورت هند با قدرت سیاسی و اقتصادی مهمی چون چین براهمیت این کشور افزوده است. مهمترین قدرت منطقهای در حوزه اقیانوس هند است. علیرغم تخاصم تاریخی با پاکستان از نفوذ قابل توجهی بر سایر بازیگران منطقه از حمله سریلانکلا، بنگلادش، نپال، بوتان و مالدیو برخودار است.
از اهداف استراتژیک هند مهار تهدیدات چین، تداوم روابط استراتژیک با روسیه و استفاده از توان تکنولوژی آمریکا و کشورهای غربی برای بازسازی، تجهیز و تقویت ارتش آن کشور است. هند مایل به توسعه همکاری نظامی و امنیتی با کشورهای عربی به ویژه در دریای عمان برای کاهش آسیبپذیری در برابر روابط گسترده این کشورها با پاکستان است. در سطح جهانی خواستار عضویت دائم در شورای امنیت است و توانسته است به موفقیتهای مهمی در عرصه خودکفایی نظامی دست یابد و مجموعهای صنعتی – دفاعی بنا نهند که در نوع خود در جهان سوم کمنظیر است. در سالهای اخیر هند به گونهای متفاوت همچون یک قدرت متوسط ظهور کردهاست و قدرتی و رای مرزهای خود در منطقه جنوب آسیا را به نمایش گذاشته است. توانایی آن کشور در ساخت جنگافزار هستهای و موشکهای بالستیکی میانبرد و توانایی فنی در بهرهبرداری از فنآوریهای هستهای به اهمیت آن کشور افزوده است. منازعه کشمیر، درگیری با پاکستان، مناقشات قوی و جمعیت فقیر از جمله نقاط ضعف آن کشور محسوب میشود. (7)
هند در راه قدرتمند شدن گام بر میدارد و از آن به عنوان یک نیروی عمده در قرن 21 یاد میکنند. پیشرفت صنعتی، وضعیت خوب کشاورزی، تولیدات فراوان غلات، پیشرفت در بیوتکنولوژی، معادن غنی، بهبود در بخش مالی و ذخایر ارزی، قابلیت پذیرفتهشدن در جمع صاحبان هستهای، احتمال عضویت در شورای امنیت در صورت تغییر در ساختار در سازمان ملل، برخورداری از دانش فنآوری اطلاعات و احراز رتبه دوم در تحقیقات علمی در سطح جهانی از جمله دیگر نقاط استراتژیک هند میباشد. در حال حاضر هند با 000/200/1 نفر نظامی، سومین ارتش، چهارمین نیروی هوایی و پنجمین نیروی دریایی بزرگ در سطح جهان است. هند با ساخت و پرتاب ماهورههای مخابراتی، تحقیقاتی، تجاری به فضا از جمله قدرتهای مطرح در این زمینه است. (8)
ج- جفرافیای اقتصادی
1- نظام اقتصادی
پس از کسب استقلال عمدهترین مشکل هند کمبود موادغذایی در سطح کشور بوده در پاسخ به این معضل توجه اصلی حکومت به بخش کشاورزی معطوف شد، از طرفی آرمانگرایی سران نهضت استقلال کشور و اعتقاد به عدالت اجتماعی و مخالفت با سرمایهداری و امپریالیزم موجب شد، شیوه سوسیالیستی به عنوان وسیله مقابله با فقر و افزایش تولید و پیشرفت اقتصادی برگزیده شود. (9)
در برنامه اول توسعه هند (55-1951) با وجودآنکه استراتژی مشخصی برای توسعه وجود نداشت ولی تقدم خاصی برای بخشهای کشاورزی، حمل و نقل و ارتباطات قائل شدهبود. در بخش کشاورزی نیز برای تامین آب و برق، اولویت بالایی تعیین شد و در این برنامه تصریح شدهبود که بدون تامین غذا و مواداولیه توسعه پایدار صنعتی امکانپذیر نخواهد بود. ضمناینکه توسعه هر دو بخش اصولاً تفکیکناپذیر به نظر میآمد.(10)
در سالهای برنامه دو تا پنجم برنامه ریزان اقتصادی هند در پی ایجاد ساختار یک اقتصاد مختلط دولتی و بخش خصوصی بودند، اما براساس شواهد تاریخی بخش بخصوص به دلایل مختلف از جمله ضعف در خلاقیت و نوآوری و نیز کمبود سرمایه خط نقش مکمل بخش عمومی را داشت.(11)
سیاست آزادسازی و مقرراتزدایی در هند که بیشتر توسط حزب کنگره آغاز شد، کشور را به سوی تجددگرایی هدایت کرد و راه را برای ورود شرکتهای خارجی و چند ملیتی باز گرائید. عدم قدرت رقابت کالاهای داخلی، بیکاری، تورم و عدم توزان تراز پرداختها و کاهش ارزش روپیه، اقتصاد هند را با تهدید روبرو کرد، زیرا دولت از یکسو واردات کالاهای غیراساسی را به دلیل عدم توازن در پرداختها محدود کردهبود و از سوی دیگر ورود و انتقال تکنولوژی را که موضوع بسیار کلی و مبهم بود را به تشخیص اشخاص حقیقی و حقوقی هند واگذار کردهبود، همچنین چارچوب برنامه دولت در حمایت از صنایع کوچک موثر، قوی و روشنکننده نبود. (12)
در سال 1991 دولت حزب کنگره (رائو) سیاستهای صنعتی جدید هند را اعلام کرد. او با سیاست لیبرالیسم اقتصادی درصدد بود اقتصاد هند را با اقتصاد جهانی پیوند زنند وهر نوع محدودیت در مورد سرمایهگذاری خارجی را از بین ببرد، در عین حال رشد خلاقیتها و صنایع پیشرو را در هند هموار سازد، وی صنایع دولتی غیر بازده را خصوصی اعلام کرد، که این برنامه تاکنون ادامه داشت است. (13)
2- بخشهای مختلف اقتصادی
هند دارای مرغوبترین زمینهای کشاورزی جهان است. در تولید پنبه، چای، برنج و کتف از مهمترین تولیدکنندگان جهان است. با تولید 13% سبزی تولیدی در سطح جهان مقام دوم را داراست. بزرگترین تولید کننده و مصرفکننده جای در سطح جهان است. 6 میلیارد از صادارت، سهم بخش کشاورزی است و 27 درصد از تولید ناخالص ملی هند سهم بخش کشاورزی است. دومین تولیدکننده شیر بعد از آمریکاست. (14)
از مهترین منابع معدنی این کشور زغال سنگ است که بخش قابل توجهی از تولید انرژی از این منبع تامین میشود. بوکسیت، کروم، مس، طلا، سنگ آهن و سنگهای تزئینی از جمله منابع مهم هند هستند. سومین تولید:ننده زغالسنگ در سطح جهان است. بزرگترین صادرکننده الماس، بزرگترین تولید کننده آلومینیم در آسیا، از جمله بزرگترین تولیدکنندگان فولاد در جهان میباشد. در زمینه صنعت خودروسازی پیشرفت قابل ملاحظهای کردهاست. صنعت نساجی هند دومین صنعت بزرگ در سطح جهان محسوب میشود و حدود 14 درصد از کل تولیدات صنعتی و 27 درصد از صادرات کل کشور را شامل میشود. (15)
دسته بندی | علوم انسانی |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 38 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 41 |
مقاله بررسی مکتب بودابست در 41 صفحه ورد قابل ویرایش
فهرست مطالب
عنوان صفحه
تحولات مارکسیسم اروپایی در آغاز سدة بیستم.................................................. 1
انتقاد مارکسیست های هگلی به مارکسیست های سنتی ...................................... 3
و دلایل روی آوردن به ریشه های هگلی نظریه مارکس
جورج لوکاچ .......................................................................................................... 3
مقدمه .................................................................................................................... 9
مکتب بوداپست به قلم سامی نعیر......................................................................... 10
نگاهی به مکتب پوداپست نوشته فرانسواریویر..................................................... 15
نیم نگاهی به زندگی و آثار اعضای مکتب بودا پست ........................................... 16
دربارة مکتب بوداپست اثر جورج لوکاچ................................................................ 22
چپ نوین مجاز مقالة سرژ فرانکل و دانیل مارتن ................................................ 25
نظریه و عمل از دیدگاه نیازهای انسانی به قلم آگنس هلر ................................... 30
وقت آزاد و تقسیم کار اثر ماریا مارکوش و آندراش هگدوش ........................... 35
فهرست واژگان .................................................................................................... 37
فهرست اسامی ..................................................................................................... 38
فهرست منابع ........................................................................................................ 39
تحولات مارکسیسیم اروپایی در آغاز سدة بیستم
در حالی که جامعه شناسان سدة نوزدهم نظریه هایشان را درمخالفت با مارکس می پروراندند ،شماری از مارکسیست ها نیز کوشش همزمانی را درجهت روشن کردن و بسط نظریة مارکس به عمل آوردند.
بعد از مرگ ماکس ، نظریة مارکسیستی نخست تحت سلطة کسانی قرار گرفت که در این نظریه جبرگاریی علمی و اقتصادی می دیدند. والر شتاین این دوره را عصر « مارکسیسم سنت گرا» نامید.
«فردریک انگلس» حامی وهمکار مارکس را که تا چندین سال بعد از مرگ او زنده بود ، باید از نخستین هواداران این چشم انداز به شمار آورد. این نظر اساساً مبتنی بر این برداشت بود که نظریة علمی مارکس پرده از قوانین اقتصادی حاکم بر جهان سرمایه داری برداشته است. این قوانین سقوط گریز ناپذیر نظام سرمایه داری را نشان میدادند. نخستین اندیشمندان مارکسیست مانند « کارل کائوتسکی» در صدد آن برآمده بودند که شناخت درست تری از عملکرد این قوانین بیابند . این چشم انداز با مسایل گوناگونی همراه بود یکی آن که به نظر می رسید این نظریه ضرورت عمل سیاسی را که پایة اساسی موضوع مارکس است ، از بین برده است . یعنی دیگر نیازی به فعالیت سیاسی افراد و به ویژه کارگران احساس نمیشد.از آنجا که نظام سرمایه داری خواه ناخواه فرو می پاشید ، تنها کاری که برای آنها می ماند دست روی دست گذاشتن و ماندن در انتظار سقوط گریز ناپذیر این نظام بود . در یک سطح نظری ، مارکسیسم جبرگرایانه رابطة دیالتیکی میان افراد و ساختارهای اجتماعی وسیعتر را نادیده میگیرد.
این مسائل به واکنش در میان نظریه پردازان مارکسیست و رشد «مارکسیسم هگلی» در اوایل سدة بیستم انجامید. آنها برای این «مارکسیست هگلی» نامیده شدند که میکوشیدند تعلق «هگل» به آگاهی را با علاقة جبرگرایان به ساختارهای اقتصادی جامعه در آمیزند. آنها هم به جهت تظری وهم به دلایلی عملی اهمیت داشتند . از جهت نظری ، آنها اهمیت فرد ، آگاهی و رابطة میان اندیشه و عمل ، را دوباره گوشزد کردند و از جهت عملی ، بر اهمیت عمل فردی در به راه انداختن انقلاب اجتماعی تاکید کردند.
مهمترین هوادار این دیدگاه «جورج لوکاچ» بود به گفته «مارتین ژی» «لوکاچ » «بنیانگذار مارکسیسم غربی» بود. او نویسندة «طبقه و آگاهی طبقاتی» بود که سند منشور مارکسیسم هگلی تلقی می شود. « لوکاچ» در اوایل سدة بیستم آغاز به آن کرد که مارکسیسم را با جامعه شناسی پیوند زند .این پیوند با رشد نظریة انتقادی در دهههای 1920 و 1930 تسریع شد. (ریترز، 1379، 52 – 51)
انتقاد مارکسیست های هگلی به مارکسیست های سنتی و دلایل روی آوردن به ریشه های هگلی نظریة مارکس:
بیشتر مارکسیست های سنتی جبرگرای اقتصادی بودند و عوامل اجتماعی را تحت شعاع عامل اقتصادی و تقلیل پذیر به اقتصاد می دانستند. مارکسیست های هگلی مانند « لوکاچ» به این دیدگاه اقتصادی تک بعدی انتقاد داشتند و علاوه بر عوامل اقتصادی و مادی بر عوامل ذهنی و فرهنگی نظریه مارکس نیز تاکید میکردند آنها برای تکمیل دیدگاه مارکسیستی و بسط آن به عوامل ذهنی و فکری به ریشه های هگلی نظریة مارکس به ویژه در آثار اولیهاش روی آوردند. (ریترز، 1379 ، 259)
جورج لوکاچ
دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی سال 1844 که بیشتر تحت نفوذ ذهن گرایی هگلی بود ، برای بیشتر اندیشمندان مارکسیست ناشناخته بود به هر روی در دهة 1920 «لوکاچ» اثر عمدهای «طبقه و آگاهی طبقاتی» را نوشته بود و در آن بر جبنة ذهنی نظریة مارکس تاکید ورزیده بود.
« خدمت عمدة لوکاچ به نظریة مارکسیستی ، در دو مفهوم عمدهاش ، «چیزوارگی و آگاهی طبقاتی» نهفته است.»
«لوکاچ» از همان آغاز آشکار ساخت که نمی خواهد کار مارکسیستهای اقتصادی را در زمینه چیزوارگی یکسره رد کند، بلکه تنها بر آن است که افکار آنها را گسترش و بسط دهد او با مفهوم مارکس از کالا، که آن را به عنوان « مساله اصلی و ساختاری جامعة سرمایه داری» مشخص ساخته بود کارش را آغاز کرد . مفهوم مارکس از طلسم انگاری کالاها،پایة مفهوم چیروارگی لوکاچ بود.
تفاوت میان طلسم انگاری کالاها و چیزوارگی ، در میزان گستردگی دو مفهوم نهفته است. مفهوم طلسم انگاری محدود به نهاد اقتصادی است اما لوکاچ مفهوم چیز وارگی را به سراسر جامعه – دولت قوانین و بخش اقتصادی گسترش می دهد. یک فراگرد پویا است که در همة بخشهای جامعه سرمایه داری جریان دارد، مردم باور کردهاند که ساختارهای اجتماعی، حیاتی برای خودشان دارند و درنتیجه این ساختارها خصلتی عینی پیدا کردهاند لوکاچ این فراگرد را چنین توصیف کرده است:
انسان درجامعة سرمایه داری با واقعیتی که خودش ( به عنوان یک طبقه) ساخته است روبرو می شود. این واقعیت برای او چونان پدیدهای طبیعی به نظر می رسد که از خودش بیگانه است، او خودش را یکسره بازیچه قوانین این واقعیت میانگارد، فعالیتش محدود به این شده است که برای منافع شخصی خودخواهانهاش تا آنجا که میتواند ، در تحقق یک نوع قوانین گریز ناپذیر فرد گرایانه، به پیش تازد. اما او حتی در حین انجام دادن یک چنین « کنشی» شناختة عینی رویدادها به شمار میآید و نه شناسای آنها . « لوکاچ» مساله چیزوارگی را محدود به سرمایه داری می دانست.
دومین خدمت لوکاچ، کارش دربارة آگاهی طبقاتی است از نظر لوکاچ آگاهی طبقاتی خصلت گروهی از آدمهایی است که جایگاه همانندی را در نظام تولیدی اشغال میکنند. این نظریه تاکید بر آگاهی بورژوازی و به ویژه پرولتاریا می انجامد. در کار لوکاچ ،میان جایگاه عینی اقتصادی، آگاهی طبقاتی واندیشه های واقعی و روان شناختی انسانها در بارة زندگیهایشان پیوند آشکاری وجود دارد.
مفهوم آگاهی طبقاتی در نظام سرمایه داری، مستلزم حالت پیشین آگاهی کاذب است. این به آن معناست که طبقات درجامعة سرمایه داری معمولاً درک درستی از منافع طبقاتیشان ندارند. برای نمونه، تا مرحلة انقلابی، اعضای پرولتاریا ماهیت و گسترة استثمارشان را در نظام سرمایه داری به خوبی تشخیص نمیدهند. کاذب بودن آگاهی طبقاتی نیز از جایگاه طبقاتی در داخل ساختار اجتماعی جامعه،سرچشمه میگیرد. « آگاهی طبقاتی مستلزم نا آگاهی طبقاتی فرد از شرایط طبقاتی و اجتماعی – تاریخی است. این کاذب بودن ، یعنی توهمی که در ذات این موقعیت نهفته است، به هیچ روی خود خواسته نیست.
بیشتر طبقات اجتماعی در سراسر تاریخ نتوانستهاند بر این آگاهی کاذب فایق ایند تا از این طریق به آگاهی طبقاتی راستین دست یابند اما با این همه جایگاه ساختاری پرولتاریا در داخل نظام سرمایهداری ، توانایی ویژة دستیابی به آگاهی طبقاتی را به آنها بخشیده است.
توانایی دستیابی به آگاهی طبقاتی ، ویژة جوامع سرمایه داری است. در جوامع ما قبل سرمایهداری، عوامل گوناگونی از رشد آگاهی طبقاتی جلوگیری میکردند . یکی آن که دولت به گونهای مستقل از اقتصاد بر قشرهای اجتماعی تأثیر می گذاشت، دیگر آن که آگاهی منزلتی ( حیثیت) گرایش به پوشاندن آگاهی طبقاتی ( اقتصادی) داشت. لوکاچ از این وضع نتیجه گیری میکند که بنابراین درون یک چنین جامعهای امکان چنان موقعیتی وجود ندارد که دربارة مبنای اقتصادی روابط گوناگون اجتماعی اگاهی به دست آید. برعکس مبنای اقتصادی سرمایهداری ، روشنتر و سادهتر است. در یک چنین جامعهای ، مردم ممکن است به پیامدهای موقعیت اقتصادیشان آگاهی نداشته باشند ولی دست کم ناخود آگاهانه دربارة آن هشیاری دارند. در نتیجه آگاهی طبقاتی به نقطهای رسیده است که در آنجا میتواند خود آگاه گردد در این مرحله جامعه به یک رزمگاه عقیدتی تبدیل میشود که در آن آنهایی که میکوشند بر خصلت طبقاتی جامعه سرپوش گذارند در برابر کسانی صف آرایی می کنند که خواستار برملا کردن آنانند.
چپ نوین مجار مقالهء سرژ فرانکل ودانیل مارتن
نقد نوین چپ رادیکال در مجارستان:
« جورج آچل » مسئول فرهنگی رهبری حزب کمونیست مجارستان در کنفرانس تبلیغ و ترویج و فرهنگ در 1973 با سخنرانی تند و تیزی به مرتدان ، انقلابی نمایان ، آنارشیستهای چپ نو و… که نقش ارتجاعی در تقلید میمون وار خود از ایدئولوژی بورژوایی ایفا می کنند می تازد و از ماریا مارکوش، آندراش هگدوش ، میهای وایدا و آکنس هلر نام میبرد وباعث میشود آنها متهم به ضد مارکسیسم شده واز کار وحزب اخراج شوندو امروزه حتی با دشواری رو به رو هستند و از راه ترجمه گذران زندگی میکنند. سرچشمه های نظری و ایدئولوژیکی رادیکال های مجار از مکتب بوداپست است. این مکتب در آغاز در فلسفه میپرداخت اما رادیکال های مجار به جامعه شناسی کردن آن دست زدند. آچل سعی داشت لوکاچ را از مکتب جدا کند. و اورا به نفع رژیم بکار بگیرد لوکاچ اواخر عمر رادیکال تر شد اما رژیم سعی داشت اورا منتقد معتدل نشان دهد. موضع انتقادی مکتب بوداپست در برابر نظریه و کردار جامعههای موسوم به سوسیالیستی است .موضعی که بر نظامی ار ارزشهای مارکس استوار است. لوکاچ معتقد بود برای شناخت مارکسیسم حرکتی دو سویه لازم است از جهت روش شناختی پسر وی به طرف مارکس و در مورد آنچه به واقعیت مربوط می شود، پیشروی به سوی تبیین مارکسیستی پدیده های کنونی .
( پوینده ،1381 ، 55 – 49)
جامعه شناسان رادیکال مجار از بوروکراسی متأثر بودند آنها به این نتیجه رسیده اند که جوامع سوسیالیستی اروپایی مسائلشان فقط از عوامل بیرونی یا ذهنی و شخصی ،اهمال کاریها یا خیانت برگزیدگان حاکم نمیباشد بلکه بیشتر محصول علتهای ساختاری است و با خود ساختمان اقتصادی – اجتماعی ارتباط دارد. این جامعه وجه اشتراک با سوسیالیسمی که چندین نسل از انقلابیان به آن بیش از خود اهمیت می دادند ندارد. منتقدان جوامع سوسیالیستی اروپای شرقی تنها منتقدان رادیکالی بودند که به نظام ارزشهای مارکس وفادار بودند. اما شیفتگی صورت پرستانه به نظام مفهومی مارکس آنها را از پیگیری یگانه اسلوبی که آنها را از بن بست رهایی دهد باز داشته است . پس فقط یک انقلاب نظری در درون این سنت فرهنگی که می توان مارکسیس نامیدش میتواند به بررسی واقعگرایانه تمدن کنونی راهبر شود .نویسندگان این مقاله معتقدند در جوامع دیوان سالار در جوامع صنعتی شرق و غرب از فرضیه های رادیکالهای مجار میتوانند درس بگیرند و با پرورش برنامههای انقلابی کمک مهمی به جوامع صنعتی برسانند. دیوان سالاری در مرحله خاص از تقسیم کار پدیدار گشت آن هنگام که مالک قادر نبود کارهای مربوط به مدیریت انجام دهد به تبع قدرت خود را با گروهی که شایستة انجام چنین هدفی است تقسیم کرد این گروه فن آزموده دارای سلسله مراتب، منافع ویژة خود را هم دنبال میکند و از آن پس تمدن صنعتی ایجاد سازمان گستردهای را در نظام اقتصادی ضروری ساخت و این نظام ساختار دیوان سالاری را ایجاد کردهاند امروزه صفت مشترک جوامع صنعتی وجود سازمانهای بزرگ دیوان سالار است. سازمانهایی که توان ادارة نیروهای تولیدی مدرن را دارند و دیگر ساختارهای روابط اجتماعی را کنار می زنند تا خودشان به ساختار مسلط تبدیل گردند. البته بدون برداشت جامعه شناختی از دیوان سالاری و درک ذات رابطة دیوان سالاری که هم در درون نظام ادارة امور وهم میان نظام ادارة امور وکل جامعه میشود نمی توان برداشتی صحیح از سوسیالیسم و سرمایه داری داشت ( پوینده ، 1381 ، 59 – 49)
در بخش دوم این مقاله آمده است در انقلاب اکتبر شوروی سه گزینهی اصلی مشخصاند:
1ـ ساختن دستگاه متمرکز اداری به دور از نظارت کارگران . این گزینه را استالین بعدها در عمل پیاده کرد و کشورهای اروپای شرقی هنوز ویژگی های اساسی آن را دارا هستند اما معتدل تر از دورة استالین ( دولتی کردن سندیکاها)
2.گزینهی اپوزبیسیون کارگری که خواستار سندیکایی شدن دولت بود یعنی در همه سطحهای ادارة اقتصادی از سرکارگر تا وزیر برگزیدة کارگران باشد. و در یوگسلاوی از سال 1948 تحت طرح خودگرائی به اجرا در امد. خود گرائی یوگسلاویایی در ظاهر مرکزیت دیوان سالار را لغو وقدرت مدیریت را به مجامع کارگران واگذار کرده بود و ضرورت وجود مدیریت دیوانسالاری را نفی میکرد. اما مدیریت دیوانسالار به شیوة اجتناب ناپذیر در پس نقاب نهادهای خود گردانی مخفیانه شکل گرفته است و دیوان سالاری توانسته بود بی گناه جلوه کند و تمام مسئولیت را بر دوش نهادهای خودگردان بیندازد و همین امر مبارزه بر ضد بوروکراسی و به نفع خود گردانی کارگری حقیقی را دشوارتر میسازد.
3ـ استقرار ساختکاریهای تسلط اجتماعی بر قدرت اداره تخصصی و چپ رادیکال برای پرورش نظری آن تلاش میکند. هدف مد نظر مارکس جامعهای عاری از سلطه است که در صورت نبود قدرت تحقق مییابد و تا زمانی که قدرت وجود داشته باشد نوعی سلطه اجتماعی نهادی ضروری است.
امروزه قدرت نهایی در دستهای ادارة تخصصی متمرکز شده است و پیامد مهار ناپذیر این قدرت را از خلال نظارت اجتماعی مؤثر می توان محدود یا نابود کرد .
( پوینده ، 1381 ، 65 – 64)
از نظر آندراش هگدوش و ماریا مارکوش در مورد گزینههای پیشرفت در کشورهای اروپای شرقی دست کم دو گرایش اصلی تکامل را میتوان یافت :
1ـ الگوی دولتی ؛ 2ـ الگوی راه اصلی
الگوی دولتی : از خلال مجراهای رسمی نفوذ گستردهای را اعمال میکندو ساختارهای موجود را برای آینده تعمیم میدهد هر چند گاهی مجبور است با برخی دگرگونیها منطبق شود.
گزینه راه اصلی: در واقع با پیروی از غرب یعنی تن دادن به سیستم بازار وسود شخصی که محرک اصلی تولید ونهایتاً توسعه است.
طرفداران راه اصلی ، الگوی دولتی را ایستا و بی نتیجه میدانند؛ و اگر چه راه حل های بسیاری برای مشکلات زادهی گزینهی «دولت باور» ارایه میدهند ،نمیتوانند در جامعهای باتضاد روز افزون طبقاتی سعادت مردم را تضمین کنند.
در بخش سوم این مقاله نویسندگان به نظریات هلر به نقش کار در تکامل شخصیت بشر اشاره میکنند، با این توضیح که کار در جامعههای معاصر کاری از خود بیگانه است و صرف افزایش وقت بیکاری شیوهی زندگی مردمان را دگرگون نمیسازد. در جوامع دیوان سالار کنونی تقسیم دو گانه کار پایه تقسیم جامعه به گروههای الزاماً مخاصم است. منظور از تقسیم دو گانهی کار شکلی از تقسیم وظایف است که درآن عدهای مجری و عدهای مدیراند. و گروه مدیران مناسبات اجتماعی را بر مبنای منافع خاص خود شکل میدهند. پس «انقلاب تقسیم کار » باید برای الغای انحصار مدیریت انجام شود. یگانه پایهای است که بر مبنای آن فرآیند مسلط اجتماعی وانسانی کردن مناسبات اجتماعی می تواند به خوبی به فرجام رسد و حتی به نظر این نویسندگان با بهره گیری از نوعی نظام آموزشی و سازماندهی کار میتوان اوضاع و احوال مساعدی بوجود آورد. تا کارگر در هر مرحلهای از زندگی خود بتواند تخصص و حوزة فعالیت خویش را تغییر دهد پس وجود نظامی آموزشی در کنار آموزش تخصصی فرهنگ علمی را بپروراند که افراد را برای اعمال سلطه بر مناسبات اجتماعی برای در دست گرفتن سرنوشت خودشان اماده باشند نه اینکه محکوم به کار ثابت برای تمام طول حیاتشان باشند.
نکتة مهم دیگر نقشی است که خانوادههای استبدادی در ایجاد و تحکیم ساختار جامعة استبدادی دارد. با فرا رسیدن دورة استالینی در یافتند که خانوادة استبدادی پایة مهمی برای جامعه استبدادی است و « انقلاب زندگی روزمره» با « انقلاب شکل خانواده» یا مناسبات میان مرد و زن پیوندی فشرده دارد.او انقلاب هم اینک نزد بسیاری از جوانان تحقق یافته است و رهبران مجار به این جوانان میتازند پس پیدایش نقد رادیکال چپ یگانه امید برای آن است که ارزشها و پراکسیس مارکسی بتوانند بانوزایی واقعی روبرو شوند . ( پوینده ، 1381 ، 77 – 68)
نظریه وعمل از دیدگاه نیازهای انسانی به قلم آکنس هلر : (Agnes Heler)
در این مقاله به نکات زیر اشاره دارد:
- وظیفهی روشنفکر تولید نظریه است و کتاب نخستین شکل نمودار شدن نظریه در بازار است.